ارمیا قهرمان رمان قبلی رضا امیر خانی (به همان نام ارمیا)قهرمان این داستان آقا رضا هم هست.بچه بسیجی به قول خودش کربلای پنج که پس از شهید شدن خیلی از دوستانش و عدم توفیق شهادت به تهران بر می گرده و زندگیشو از سر می گیره.اما چه زندگیی؟زندگی که دائم در حسرت شهادت و رفتن پیش دوستان شهیدشه.البته داستان از اونجا شروع میشه که ارمیا بدلیل اینکه عاشق دختری از فرنگ اومده به نام آرمیتا شده اونم سر مزار دوست شهیدش سهراب به آمریکا میره تا با دختر ازدواج کنه.اما در آمریکا دچار تقابل و تضاد شدید بین اعتقاداتش یا همون سنت و اعتقادات غربی یا همون مدرنیته میشه و گرفتار بحرانهای روحی و جسمی زیادی میشه.چیزی که هر ایرانی واقعا معتقد به اسلام ممکنه براش پیش بیاد یعنی همین شرایط مشابه با ارمیا در آمریکا.ارمیا با دوستان آرمیتا آشنا میشه.میان دار یک فروشنده دوره گرد مشروب خوار.سوزی یک رقاصه.جانی یک سیاهپوست وردست میان دار که دایما ضبطش در حال خوندنه.دکتر خشی که پست فطرت ترین آدم این رمانه و مثلا محقق علوم دینیه اما یک ذره هم بویی از دین و مذهب و حتی انسانیت نبرده.همین کاراکترهای عجیب و غریب هستن که ارمیا رو دچار سردرگمی و وهم میکنه.بخصوص رفتارهای آرمیتا با دیگران بخصوص با خشی.آرمیتایی که قرار بود باهاش ازدواج کنه و این رفتارهای زننده.البته از دید ارمیا.داستان بسیار زیباست و دغدغه های ذهنی بسیاری از انسانهای جامعه خود مارو به تصویر میکشه.چون جامعه خود ما هم داره به سمت همین مدرنیته لعنتی پیش میره و در آینده ای نه چندان دور ما هم دچار اوضاعی بدتر از کشورهای غربی خواهیم شد.از لحاظ بیگانگی فرهنگی،خدا شدن پول و...چیزی که همین الان هم کم کم شاهدش هستیم.نویسنده سعی کرده از فلسفه زبان و زبانشناسی به شکلی جذاب در این رمان استفاده کنه و در کل رمان دارای قسمتهای طنز البته تلخ و لحظاتی کمیک هم هست.کتاب رو حتما بخونید چون برای یک ایرانی واقعا لازمه.رمان دارای هفت فصله:

  • فصل اول: معنی
  • فصل دوم: فصل پنجم
  • فصل سوم: مسکن
  • فصل چهارم: پیشه
  • فصل پنجم: زبان
  • فصل ششم: ژنتیک
  • فصل هفتم: مراثی

امیرخانی این کتابو در سال ۱۳۸۷ هجری شمسی نوشت. این اثر توسط انتشارات علم به چاپ رسیده‌است.

و حالا جملاتی منتخب از این رمان:

- انسان غربی آخرالزمانی همان گره گوار سامسا(قهرمان داستان مسخ کافکا)است.اوج جهش ژنتیکی ش این است که صبح از خوابی آشفته بیدار شود و تبدیل به حشره ای عظیم شود.اما انسان شرقی آخر الزمانی بسیار پیچیده تر است.او صبح از خواب بیدار می شود وبه جای یک حشره به دو حشره تبدیل می شود.مدرن و سنتی.شاید هم بیشتر.مثل ارمیا که فقط توی سرش هزاران هزار حشره توی هم می لولند.

- دنیا توی ذهن آدمی زاد می گندد اگر یخچال نداشته باشد...هر آدمی بایستی توی ذهن ش یک یخچال هشت فوت،فوقش دوازده فوت داشته باشد تا دنیایش را تر و تازه نگه دارد.دنیا هر چه کوچکتر ،به تر...آخرش همین دوازده فوت است که گفتم.اما بدون یخچال می گندد...

- زندگی نیست مگر سیری از "کم من ثنائ جمیل لست اهلا نشرته" تا "اللهم ارحم من لا یرحمه العباد و اقبل من لا یقبله البلاد!"زندگی یعنی پیمودن فاصله ای میان گفته ی حضرت امیر تا گفته ی حضرت سجاد.و در این میان چاره ای ندارد الا این که از حضرت اباعبدالله گذر کند.

- همه به درد مرگ می خورند، مهم این است که مرگ به درد که می خورد.

- قطره را دیده اید؟وقتی در سکوت توی آب می افتد چه می گوید؟ناگهانی از فرط خوشحالی فریاد می کشد:"آب"!همین!و بعد راحت می میرد و به آب متصل می شود.

- سیاست زبان را بی صاحب می کند.

- امروز می گویند سطور سفید کتابها مهم ترند از متن...

- هر زنی رازی است.ازدواج کشف راز نیست ،معماری این راز است.

- علم طب سربستگی مریض را پاره می کند و او را لخت می کند.برای همین پزشک عاشق مریضش نمی شود...

- خمینی به ما یاد داد که وسط جنگ ، هر روز صبح بلند شویم و دستمان را بگیرم به زانوی خودمان و بگوییم یا علی ... بگوییم یا خدا ... بعد رسیدیم به جایی که صبح به صبح بایستی می گفتیم یا دولت ... توی امریکا صبح به صبح می گویند یا خودم! من فکر می کردم ، یا خودم ، بهتر باشد از یا دولت! یا خودم را یک جورهایی می شد تبدیلش کرد به یا علی . اما یا دولت با هیچ سریشی نمی چسبد به یا علی ...

- بنده شناس دیگری است!

- زمان یعنی مرثیه زیستن...مرثیه هایی که می گذرند و تکرار نمی شوند.

- هر کس یک بار بالا و پایین پریدن ماهی را دیده باشد،تصدیق می کند که ماهی از بی آبی به دلیلی طبیعی نمی میرد.ماهی به خاطر آب خودش را می کشد!

- خشم،عجز،تنهایی،اینها لغاتی علمی نیستند.

- ماهی که پخت آرام می گیرد.همه خامی مال وقتی است که نپخته باشد...

- زبان همه آن چیزی است که ما داریم تا با عالم در بیافتیم.