دخمه(ژوزه

دخمه یکی دیگه از کتابای زیبای ژوزه ساراماگو نویسنده مشهور پرتغالی وبرنده جایزه نوبل سال 1998 میلادیه.کسایی که اهل مطالعه کتابای ساراماگو هستن میدونن که دخمه خیلی خیلی با آثار دیگه ش مثل کوری،بینایی،هجوم دوباره مرگ و...که اکثرا رویکردهایی شبیه هم دارن تفاوت داره.داستانی روان،جالب و البته با اون سبک خاصی که ساراماگو می نویسه پر از جملات قصاره که البته شاید خیلیا از این همه جمله قصار که بعضیاشم نصیحت گونه ست خوششون نیاد. اما بهرحال داستان قشنگی داره.نثرشم خیلی روان و ساده ست.اما خلاصه ای از داستان.داستان سعی در به نمایش کشیدن تقابل سنت و مدرنیته داره.تقابلی که امروزه یه جورایی سنت رو محکوم به شکست میدونه.اما از اونجایی که ساراماگو خودش از نسل سنتی بود(فکر کنم حدود نود سالگی بود که فوت کرد) در انتهای داستان سنت رو- البته به صورتی کاملا شخصی و نه برای کل جامعه مدرن -بر مدرنیته غالب می کنه و پیروزمندانه شخصیت اول داستانش یعنی سیپریانو الگور رو از جامعه مدرن خارج میکنه و به نوعی به آزادی میرسونه.سیپریانو الگور پیرمردی کوزه سازه که در دهکده ای نزدیک شهر مرکزی زندگی میکنه.او با وجود از بین رفتن شغل کوزه سازی و نبود بازار برای عرضه محصولاتش همچنان سعی در تولید کوزه داره.پس از چندی شهر مرکزی از خریدن محصولاتش سر باز میزنن وبهش میگن از بارهایی که برای اونا برده چندین بار کوزه رو خودش برداره و ازش نمی خرن.پیرمرد بار کوزه ش رو به بیابون میبره و در یک دخمه دفن می کنه.بعد از مدتی دخترش و  دامادش که با الگور زندگی میکنن تصمیم می گیرن به شهر مرکزی نقل مکان کنن و پیرمرد برای اینکه بتونه در دهکده بمونه و همراه دختر و دامادش به شهر مرکزی نره با ایده جالب دخترش شروع به ساخت عروسکهای سفالی میکنه.و به این ترتیب امیدوار میشه که بتونه به زندگیش در دهکده ادامه بده.اما...

داستان قسمت عاشقانه هم داره.سیپریانو الگور که مدتهاست همسرشو از دست داده عاشق زنی بیوه که در همسایگیشون قرار داره میشه.زنی که با هدیه دادن یک کوزه بهش عاشقش میشه.اما در جای جای داستان الگور بر سر این عشق با خودش کلی کلنجار میره که سراغ این عشق بره و اونو تصاحب کنه یا نه!

بذارید تا همین جا بیشتر داستانو لو ندم.حتما بخونیدش و ازش لذت ببرید.این کتابو انتشارات روزگار به چاپ رسونده با ترجمه ی خوب کیومرث پارسای.