رمان قصر شاهکاری از فرانتس کافکا

داستان از اونجایی شروع میشه که ک. (K) شبهنگام وارد دهکدهای میشه که قصر توی اون واقع شده. به مهمونخونهای پناه میبره تا استراحت کنه اما میخوان اونو از اونجا بیرون کنن به این دلیل که میگن هر کس بخواد وارد دهکده بشه یا اونجا بمونه باید از قصر اجازه گرفته باشه!
ک. مدعی میشه که شغلش مسّاحیه(یه جور نقشه کشی) و با درخواست خودِ قصر به اونجااومده . پس از زنگ زدن اول این ادعا تکذیب میشه اما بعدش تأییدش میکنن و در واقع قصر ک. رو به مسّاحی میپذیره.
از فردا صبح ک. در پی اینه تا هر طور شده به قصر بره و (گویا) شرح وظایفش رو بپرسه و مشغول کار بشه ولی تا پایان کتاب در این کار کامیاب نمیشه که نمیشه!!
ک. در روز دوم گرفتار عشق و عشوهٔ فریدا - دختری در "مهمان خانهٔ آقایان" - میشه و باهاش رابطه برقرار میکنه و قرار میشه که با هم ازدواج کنن. از اینجا به بعد، تک تک فصلهای رمان این ور و اون ور رفتنها و دویدنها و بحث کردنهای ک. ست تا با اهالی دهکده، بعضی آقایون یا سران قصر ارتباطی پیدا کنه و از روزنهای به قصر وارد بشه.
اون در آغاز میفهمه که فریدا معشوقهٔ کلامه (Klamm) و اینکه اون فریدا رو از آن خودش کرده! به نوعی رقابت با کلام یا روی دست او بلند شدنه حال اونکه همین کلام رئیس دیوان عالی قصره. ک. یکسره تلاش میکنه با هر واسطهای شده پیام خودشو به کلام برسونه یا ازش قرار ملاقات بگیره و یا سر راهش بایسته تا بتونه به نوعی خودشو به قصر و سران اصلی اون برسونه و یا حتا خودشو به اونا تحمیل کنه. مردم دهکده هر چی بهش میگن که ادعای او مبنی بر ملاقات با کلام یا ورود به قصر بی اساس و نشدنیه به گوشش نمیره و با منطق و اندیشهٔ او که خیلی با نگاه و منطق اهالی دهکدهتفاوت داره ، جور در نمیآد.
در چندین فصل هر بار یک نفر میخواد ک. رو با دهکده، مردمش، تاریخچه اش، قصر، بزرگان اون، و ... آشنا کنه و ک. مدام با اونا مشاجره و اختلاف داره و به نظرش خیلی از چیزهایی که اونا میگن و میاندیشن به کلی نادرست و بی منطقه.
درنهایت میبینیم که گویی خود ک. هم مثل مردم دهکده شده و داره همون باورها رو نسبت به قصر و آقایونش پیدا میکنه.
از اونجا که کتاب قصر ناتمام مونده جای حرف و حدیث بسیاری پیدا کرده، حتا برخی همین ناتمام بودن رو فرجام درست این کتاب به شمار میآرن.
این رمان توسط امیر جلال الدین اعلم و به چاپ نشر نیلوفر در ایران به چاپ رسیده.همچنین به ترجمه علی اصغر حداد.
در مورد کافکا
کافکا اصولا فلسفی ترین نویسنده قرن بیستم و شاید تمام قرونه.منتها ایشون قبل از اینکه بتونه چند تا از داستانهاشو کامل کنه به مرض سل از دنیا رفت. روی زندگی این نویسنده کلی آدم بزرگ کلی مطلب نوشتن و اون مطالبو به داستانهای کافکا به صورتی زیبا ربط دادن.کافکا نویسنده مورد علاقه منه.اما خیلی ناراحت شدم که کتاب قصر و آمریکا(گمشده)ی کافکا ناقص مونده ونتونسته تمومشون کنه.البته خودش قبل از مرگ به دوستش ماکس برود گفته بوده که تمام آثار چاپ نشده شو بسوزونه وچاپ نکنه.ولی ماکس برود به وصیت کافکا عمل نکرد و داستانهاشو ویرایش کرد و به چاپ رسوند.اگه ماکس برود نبود همینا هم به دست ما نمی رسید!!