داستان از اونجا شروع میشه که روزنا پرستار استراحت‌گاهی در شهری کوچک که حمام آب معدنی هم داره ، به کلیما که نوازنده ی ترومپت مشهوریه زنگ می زنه و اظهار می کنه بچه ای که در شکم داره از او حامله شده. کلیما این موضوع رو، با یاد آوری این که فقط یک شب با او بوده، انکار می کنه اما روزنا اصرار می ورزه و باعث میشه که کلیما از پایتخت به استراحتگاه روزنا بره. در این بین شخصیت های مهم  داستان وارد صحنه می شن، شخصیت هایی مثل بارتلف، دکتر اسکرتا، اولگا، فرانتا و کامیلا. شخصیت هایی به هم مرتبط در داستان که هر کدوم در نهایت به نتایجی از زندگی می رسن، نتایجی مثل زیبایی شناسی، فرصت های از دست رفته، حسرت و تناقض ها. به نظرم داستان به نتیجه نهایی نفی تمام ارزشها می انجامه.در خوندن این داستانها باید مواظب بود که ارزشهای ملی و مذهبی خودمونو از دست ندیم.البته یه مقایسه کوچیک بین ارزشهای ما و اونها کاملا مشخص می کنه که کدومشون برای انسانها بهترن و کدومشون ارزش حتی یه نیم نگاهم ندارن.